«آوانس اوگانیانس» به نوشته «تاریخ سینمای ایران» جمال امید، مهاجری ارمنی روس بود كه در سال ۱۲۷۹ در عشق آباد تركمنستان متولد شد. البته روایت ها در مورد محل تولد او متفاوت است: كتاب فرهنگ سینمای ایران نوشته حمید شعاعی آورده كه «اوگانیانس» یكی از ارامنه ایران بود كه در سال ۱۲۷۹ در مشهد متولد شد و در سال ۱۳۰۴ به اتحاد جماهیر شوروی مهاجرت كرد و پس از اتمام تحصیلات سینمایی اش در آن كشور در اوایل سال ۱۳۰۸ به ایران بازگشت. خود اوگانیانس هم، یك بار در گفت وگویی عنوان كرده بود كه در قفقاز متولد شده است، كه دخترش آن را تكذیب كرده و محل تولد او را «عشق آباد» ذكر كرده است.
به هرحال، محل تولد او هركجا باشد، «اوگانیانس» در سال ۱۳۰۸ پس از تمام كردن تحصیلات سینمایی اش در مسكو، به دلیل مسائل و مشكلات مالی فراوانی كه داشت از همسرش جدا شده و به همراه دخترش «زما» به مشهد آمده و پس از آن راهی تهران شد. او در اوایل ورودش به ایران اصلا قادر به حرف زدن به زبان فارسی نبود و سال ها بعد هم نتوانست این مشكل را حل كند، چنانكه اغلب به زبان تركی درس می داد و به نوشته «تاریخ سینمای ایران» اغلب شاگردانش بسختی درس ها و نظرات او را می فهمیدند.
البته او پیش از آمدن به ایران، ابتدا به عشق آباد رفت تا فیلمی تركمنی به نام «گل و ایتالماز» بسازد. او پس از ساخت این فیلم، تلاش كرد كه در آنجا مدرسه هنرپیشگی را تاسیس كند و چون موفق نشد به ایران آمد و فكر تاسیس مدرسه فیلمسازی و سینمایی در ایران را با یكی دیگر از مهاجران روسی كه در آن زمان صاحب سینما مایاك بود گریشا ساكوارلیدزه در میان گذاشت و سپس با كمك های مالی او كارش را در این زمینه آغاز كرد.
سرنوشت او، پس از این، بسان دیگر پیشروی سینمای ایران، یعنی «عبدالحسین سپنتا» بسیار تلخ بود. او پس از اینكه «مدرسه آرتیستی سینما» را دودوره كامل اداره كرد و شاگردانش را فارغ التحصیل كرد و پس از اینكه دو فیلم بلند سینمایی به نام های «آبی و رابی» و «حاجی آقا آكتور سینما» ساخت، در افتتاح دوره سوم مدرسه آرتیستی و نیز ساخت سومین فیلمش ناكام ماند و تلاش های او برای تاسیس استودیو فیلمسازی و تولید فیلم ایرانی، بسیار شبیه تلاش های ناكام «سپنتا» بود كه ماه گذشته پرونده اش را در همین صفحات خواندیم.
«آوانس اوگانیانس» وقتی در ایران از تلاش ها و فعالیت هایش به نتیجه یی نرسید، در سال ۱۳۱۷ به همراه دخترش ایران را به قصد هندوستان ترك كرد. او رفت تا شاید بتواند در استودیوهای سینمای هند پا جای پای «سپنتا» بگذارد، اما شانس اینجا هم با او یار نبود. آن سالها، سالهای انقلاب بزرگ هند بود و «اوگانیانس» به دلیل این شرایط، نه تنها نتوانست توفیقی در فیلمسازی به دست آورد، بلكه به این دلیل كه در فعالیت های سیاسی درگیر شده بود، مدتی نیز به زندان افتاد. هم بند او، عبدالرحمن سیف آزاد، روزنامه نگار ایرانی بود كه انگلیسی ها این دو را به جرم فعالیت های جاسوسی دستگیر كرده بودند.
اما روایت دیگر هم این است كه «اوگانیانس» به دلیل اعتباری كه به دلیل تاسیس مدرسه فیلمسازی در ایران به دست آورده بود، در هند مورد استقبال فراوان قرار گرفت و حتی در اواخر سال ۱۳۱۸ توانست مدرسه آرتیستی سینما را در هند تاسیس كند و پس از آن هم به عنوان یك كارشناس سینما در آن كشور مورد استقبال فراوانی قرار گرفت.
در مورد فعالیت های دیگر اوگانیانس در هند، اطلاعات چندانی در دسترس نیست و نزدیكانش هم سالها بعد گفتند كه او اصلا مایل به بازگویی اتفاقاتی كه بر او در هند رخ داده بود، نبوده است. به هر تقدیر، پس از جنگ دوم جهانی، در سال ۱۳۲۶، «اوگانیانس» از طریق بندرانزلی وارد ایران شد و این به این معناست كه او در این اثنا سفری هم به شوروی داشته و از آن طریق به ایران بازگشته است. او هنگام ورود به ایران، ترسان، ناامید، مایوس و دلزده بوده و در همان زمان با یك زن آرایشگر لهستانی آشنا شده و با او ازدواج كرد. چند سال بعد، دوباره به تهران آمد و در سال ۱۳۳۰ مسلمان شد و نام «رضا مژده» را برای خود انتخاب كرد. پس از آن به عنوان پروفسور رضا مژده به تبلیغ درمان طاسی سر پرداخت و به همین منظور مطبی هم در خیابان غزالی برای خود دست و پا كرد و پس از آن هم كارش را توسعه داد و حتی دارویی را به عنوان آخرین و جدیدترین روش برای جلوگیری از طاسی سر روانه بازار كرد.
در این سالها، كوشان دوباره فیلمسازی را در ایران رونق داده بود. وسوسه سینما هنوز در دل «اوگانیانس» بود و به همین دلیل در سال ۱۳۳۳، او خواست فیلم «سوار سفید» را در «دیانا فیلم» كارگردانی كند. اما به دلیل اینكه «اوگانیانس» قادر به ایجاد ارتباط با دیگران نبود شاید به دلیل ضعف در زبان فارسی تهیه فیلم متوقف شد. این، حال «اوگانیانس» را بدتر هم كرد. وسوسه سینما پس از بیست سال او را رها نكرده بود و بدین ترتیب توقف تولید «سوار سفید» برای او گران تمام شد. پس از موفق نشدن در این كار «اوگانیانس» یك بار دیگر خواست اختراعاتش را از سر بگیرد. اما حال او خوب نبود و در دو گفت وگوی مطبوعاتی، دروغ های بسیاری گفت و افسانه های فراوانی برای خود ساخت كه از نبرد با عقاب در ده سالگی اش شروع و تا اختراع دستگاه تخمه آفتاب شكن در تركمنستان را شامل می شد.
او حتی گفت كه در دوره یی قاضی بوده و حقوق خوانده كه اصلا درست نیست و در هیچ منبعی هم چنین خبری نیامده است حتی كار از این هم گذشت و «اوگانیانس» ادعا كرد هواپیمای جت را او اختراع كرده و اضافه كرد بزودی اتوبوس پرنده خواهد ساخت و شهرهایی برای آینده همچون جزیره هایی متحرك بنیان خواهد نهاد.
هیاهوی «اوگانیانس» در این سال ها بسیار بود، اما تنها عایدی این هیاهوها برای او، كه به موفقیت او در روزنامه ها، آن هم موفقیت تخیلی در روزنامه ها انجامیده بود، مالیات پروپیمانی بود كه دولت برای او نوشت. این یك اتفاق خنده دار هم بود كه باعث مرگ او شد. ممیزان مالیاتی به دلیل اختراعاتی كه او به خود نسبت می داد، شصت هزار تومان مالیات برایش نوشتند و او پس از دریافت برگه های مالیاتی سكته كرد و ساعتی بعد در بیمارستان درگذشت. در حین درگذشت، او در تدارك ساخت فیلمی بود تا دوری سی ساله اش از سینما به طریقی خط پایان داشته باشد.
«اوانس اوگانیانس» در شصت و یك سالگی در سال ۱۳۴۰ درگذشت. او كارهای دیوانه وار زیادی كرد و حتی در سال های آخر عمر، همچون دیوانه ها شده بود، اما همه اینها خدمتی را كه او به سینما و فرهنگ ایران كرد، نمی توانند كتمان كنند. او دیوانه یی بود كه عاشق لاف زدن در مورد كارهای بزرگش بود و شاید فیلمسازی هم از بلندپروازی های او باشد، كه هرچه باشد، او به دلیل اولین بودنش شایسته تحسین است!